در اواسط دوره صفویه شخصی به‌نام ملا باقر یا باقر بگ لر از منطقه لنجان بختیاری به‌جهت معامله یا دوره‌گردی، به ناحیه تیرمان که امروزه دیلگان نامیده می‌شود، وارد شده و در منطقه مذکور، سکونت اختیار کرد. او از طایفه‌ای به‌نام جان‌ملقی بود و فردی کم‌سواد، اما دنیادیده و باتجربه به حساب می‌آمد. در این مقطع زمانی، کی‌های چهارده‌تا، از سران چرام و لوداب و بویراحمد بودند‌. آنها بسیار قدرتمند بوده و همواره با خوانین منطقه بویراحمد و کلانتران آن اقلیم در نبرد بودند. قائدان، نفوذ بسیاری داشتند و از این رو زیر بار پرداخت مالیات صفویه نمی‌رفتند و دائما با نیروهای دولتی درگیری داشتند.

در همان حال که قائدهای چهارده‌تا مشغول جنگ و جدال با دولتی‌ها بودند، ملا باقر که از اختلاف میان قائدها و دولتی‌ها آگاهی یافته بود، با سیاست و کیاست دوراندیشانه به کلانتران بویراحمد نزدیک گردید و چند دختر از آنها را برای پسران خود تزویج کرد و دختران خود را به ازدواج پسران کلانتران بویراحمدی در آورد. به این ترتیب، ملا باقر برای خود در کهگیلویه و بویراحمد جایگاهی به‌دست آورد. از سوی دیگر قائدهای چهارده‌تا برای اینکه بتوانند در مقابل دولتی‌ها و عمال آنها مقاومت کنند، مشغول جمع‌آوری نیرو بودند و در همین راستا از فرزندان ملا باقر نیز کمک خواستند. این در حالی بود که قائدهای چهارده‌تا از نفوذ و قدرت ملا باقر و فرزندان او که اکنون به یک قدرت قابل توجه تبدیل شده بودند، وحشت داشته و آنها را به‌‌عنوان رقیبی برای خود قلمداد می‌کردند. این چنین شد که پس از مدتی قائدها به فکر سرکوب و نابودی آنها افتادند؛ چرا که کلانتران بویراحمد، حامی و پشتیبان ملا باقر و فرزندانش بودند و به‌جهت همین روابط خویشی سببی، قدرت خاندان ملا چند برابر شده بود.

با فرا رسیدن فصل بهار و کوچ ایلات و طوایف از گرمسیر به سردسیر، خان‌های بویر (دهدشت فعلی) هم به تیرمان یا دیلگان آمدند و فرزندان ملا باقر نیز به‌همراه پدر در همسایگی آنها سکونت کردند. آنها در چمنزاری به‌نام «مَرغ زن‌مست‌کن» یا «مرغزار تیرمان»، چادر و بهون (سیاه‌چادر) برافراشتند و هر روز جوانان ایل‌ها و طوایف به بازی‌های محلی مانند چوگو و شمشیرزنی بر پشت گاو و دو نیم کردن آن مشغول بودند. به نقل از مطلعین محلی، روزی قرار شد قائدهای چهارده‌تا مسابقه‌ای برگزار کنند تا بر اساس نقشه‌ای ملا باقر و پسرانش را نابود کنند. ولی بنا بر روایات سینه‌به‌سینه، یکی از برادران قائدها که مادرش با بقیه فرق داشت و همیشه به‌دنبال انتقام از دیگر برادران بود، قضیه نقشه را برملا کرده و موضوع را به ملا باقر و پسرانش اطلاع داد.

بازی ضربه زدن با شمشیر بر گاو دست‌وپا بسته و دو نیم کردن آن شروع شد. ابتدا آغاز بازی را به فرزندان ملا باقر پیشنهاد دادند ولی آنها نپذیرفتند. قائدها ضربه اول را زدند ولی هیچ اثری نداشت و در ضربه بعدی یکی از فرزندان ملا باقر ضربه را محکم زد و گاو، دو نیم شد. گوشت گاو سهم آنها شد و به این دلیل و دلایل دیگر که پیشتر ذکر شد، قائدها خواستند که کار ملا باقر و فرزندانش را یکسره کنند. غافل از اینکه ملا باقر که فردی سیاس بود، دو روز قبل از این جریان، عمال حکومتی را در دهدشت، از قضیه مطلع کرده بود و با کمک قوای دولتی و چریک‌های محلی، قائدهای چهارده‌تا را بعد از یک زد و خورد و تعقیب و گریز کوتاه دستگیر و بعدا اعدام یا تبعید نمودند. به این ترتیب طایفه ملا باقر، کلانتری چرام را بدست آوردند. (پایان گزارش)

منبع: ارسال شده توسط یکی از مخاطبان وبلاگ بر اساس شنیده‌های محلی.

دانسته‌های تکمیلی خود را درباره این نوشته با ما به اشتراک بگذارید.