قائد امیر نظام الدین مکوندی (قائدان رودزرد کایدرفیع)
او جد بزرگ قائدهای مکوند و یکی از کلانتران مقتدر منطقه ممسنی بوده است. صفات پسندیده، توأم با شجاعت و لیاقت ذاتی وی سبب شد که در بین خوانین بزرگ و کلانتران صاحبنفوذ منطقه ممسنی و کهگیلویه جایگاه ویژهای را از آن خود کند و از احترام خاصی برخوردار باشد. بهطوریکه در حلوفصل اختلافات بین طوایف همجوار نیز نقش مهمی را ایفا مینمود. او ذیل عنوان مقام کلانتر، با همفکری بزرگمردان تیرههای مختلف طایفه مکوند، توانست این طایفه را به اوج اقتدار خود برساند. هنگامیکه نادرشاه افشار با دولت عثمانی وارد جنگ شد، ایلات کهگیلویه، بویراحمد، ممسنی و بختیاری در جنوب، اتحادیه وسیعی را تشکیل داده بودند تا در صورت حمله نادرشاه به آن سرزمین در مقابلش ایستادگی کرده و مانع توسعهطلبی و دستیابی او به منطقه شوند. نادر که از این موضوع، اطلاع حاصل کرده بود، میدانست که شکلگیری اینگونه اتحادیهها و پیوستگیها میتواند به سایر نقاط کشور هم تسری یابد و موانع و مشکلاتی را در راه رسیدن او به اهدافش ایجاد کند، لذا میبایست هر چه سریعتر با این وضعیت مقابله میکرد. او بالاخره تصمیم گرفت که برای خاموش کردن غائله و سرکوبی متشکلین اتحادیه به آن دیار، لشکر گسیل نماید. از آنجایی که نادرشاه نمیتوانست بهطور همزمان در دو جبهه قدرتمند و در دو نقطه مختلف بجنگد، بهناچار در تاریخ ۲۳ اکتبر سال ۱۷۳۳ با انعقاد قرارداد صلحی با دولت عثمانی، جنگ را خاتمه داده و با تمام قوا و تجهیزات خود برای سرکوبی متحدین لر، عازم منطقه دهدشت شد. با وجود آنکه قوای رزمی و ادوات نظامی تشکیلدهندگان اتحادیه الوار، نسبت به سپاه عظیم نادر، بسیار کمتر از آن چیزی بوده است که بتوانند بر سپاه قدرتمند و مجهز او غلبه کنند، لذا با برخورداری از روحیه ظلمستیزی، شجاعت و پایمردی، حاضر به تسلیم نشدند و دلیرانه در برابر آن سپاه قدرتمند ایستادند و در میدان نبرد، چنان رشادتهای بینظیری از خود نشان دادند که سپاهیان نادر را متحیر نموده و بدینسان، برگ زرین دیگری بر دفتر تاریخ پرافتخار خود افزودند. نادر که از این اتفاق خشمگین بود، دستور حمله داد. گفتنی است، طوايفی كه در اين اتحاديه، همپیمان بودند و در جنگ علیه نادر شركت داشتند، عبارت بودند از مكوندی، ممبينى، گتوند، بتوندى، گلگيرى، تمبى، كرايیها ،سادات ميرعلى، سادات ميرسالارى، طايفه اولاد ميرزاعلى بويراحمدى، طايفه قائدگيوى بويراحمدى، طايفه جاويد ممسنى، طايفه بكش ممسنى، طايفه مصيرى، تامرادى و بابكانى.
سرانجام پس از روزها مقاومت و پایمردی اعضای اتحادیه، در تاريخ ۱۰ ژانويه ۱۷۳۴ جنگ دهدشت با شكست ايلات متحد لر خاتمه یافت. پس از این نبرد، نادرشاه دستور به قتلعام تمامی ايلات بختياری داد که با پادرميانی افراد بانفوذی همچون محمد خان چاپشلو و خصوصا ميرزامهدی استرآبادی منشیالممالک که ارادت خاصی به ایلات و عشایر داشت از اين امر صرف نظر كرد؛ ولی دستور داد اموال طوايف مكوندی و ممبينی - به دليل مقاومتهای زيادی كه در مقابل او كرده و باعث شده بودند لشكر نادری متحمل خسارات سنگینی گردد - غارت شود. به دستور نادر، بزرگان و كدخدايان اين دو طايفه را در روز ۱۸ ژانويه ۱۷۳۴ گردن زدند. انسانهای شجاعی همچون قائد بهمن مکوندی، قائد محمدزمان مكوندى، ميرزا شفيع، ملا محمدرحيم، ملا علىبنده ممبينى، ملا بيژن بابكانی. همچنين برخی از دلاورمردان بويراحمدى، طبق امر نادر در آن روز، بر دروازههاى مختلف دهدشت به دار آويخته شدند. او دستور داد زبان قائد اسفنديار مكوندى را بريده و دهانش را با نخ بدوزند. زيرا او شاهنامه را با صوتى بسيار خوش میخواند. مىگويند وقتى كه او اشعار رزمی شاهنامه را مىخواند، شنوندگان به طورى تحريك مىشدند كه خود را از طبقه سوم قلعه ديل براى حمله به دشمن به پايين مىانداختند. نادر همچنين دستور داد در دهان ملا رضاقلى ممبينى كه او نيز شاهنامه و اشعار حماسى لرى ميخواند و جنگجويان را وادار به حمله و پايدارى مینمود، سرب مذاب بريزند. نادر برای از بين بردن باقيمانده قواى دو طايفه مكوند و ممبينى دستور كوچ آنان را صادر كرد و بنا به امر او باقيمانده اين دو طايفه و وابستگان آنها به ناحيه اشکزر كرمان تبعيد شدند. مأمور اجراى حكم اين كوچ اجبارى، بابا خان چاپشلو انتخاب گرديد كه از بستگان و افراد مورد اعتماد شاه بود. با وساطت افراد محلی و خصوصا منشیالممالک (میرزامهدی استرآبادی) نادر از تصمیم خود منصرف شد و این طایفه مجددا به زمان خان چهارلنگ بختیاری سپرده شدند و او قائد امیر نظامالدین مکوند را بهعنوان کلانتر طایفه مکوند منصوب نمود. امیر نظامالدین بهخاطر خشکسالیهای پیدرپی و عدم توان مالی مردم، نتوانست چندسالی مالیات طایفه خود را جمعآوری و به خزانه تحویل نماید. این عمل قائد نظامالدین، خشم نادر را برانگیخت و تصمیم به تبعید طایفه مکوند نمود که با وساطت برخی از افراد محلی و منسوبین نادر مجدداٌ مورد عفو واقع شدند و زمان خان هم تقبل نمود که مالیات معوقه مکوند را پرداخت نماید. قائد امیر نظامالدین پس از سالها خدمتگزاری و تلاش در جهت حفظ یکپارچگی و سربلندی طایفه خود سرانجام بر اثر کهولت سن، جان به جانآفرین تسلیم کرد و سکان هدایت طایفه را به فرزند خود قائد امیرحسامالدین سپرد.
منابع: تاریخ شفاهی بختیاری و بویراحمد
دانستههای تکمیلی خود را درباره این نوشته با ما به اشتراک بگذارید.